سینما، ادبیات، مطالعات فرهنگی و ...
نقدی که در پی خواهد آمد از روزنامه جام جم روز یکشنبه می باشد. سعی خواهم کرد علاوه بر نظرات خودم، نظرات موافقان و مخالفان را نیز در کنار هم بگذارم تا بهتر بتوانیم قضاوت کنیم.
نگاهی به فیلم «وقتی همه خوابیم»
شما که بیدار بودید چرا رفتید لبه پرتگاه...؟!
جام جم آنلاین: خالق اثر هنری در فرآیند زایش اثرش بیگمان از بدهبستان و تاثیر متقابل با پیرامون خود بهرهبرداری میکند تا نگاه نقادانه یا منعطفانه خود را نسبت به رخدادها در گوشه و کنار اثرش بازتاب دهد.
![]() به هر روی، هنرمند یا فرزند زمانه خود هست یا نیست. اما تعمیم دادن منویات یا معضلات شخصی در لوای اثری هنری به بهانه نقد مناسبات منفی و گاه کاسبکارانه مرسوم در هرم جامعه در نگاه نخست و زودگذر به اثر شاید مقبول به نظر آید، اما پنهان شدن پشت شخصیتهای داستان برای تسویهحساب و انتقامجویی، وجاهت و منزلت اثر را تحتالشعاع خود قرار داده به نوعی اینگونه هجوم گازانبری به افراد و مناسبات مرسوم بیشتر در جهت عکس و ضد خود عمل کرده و تمام اعتبار و تشخص محصول هنری و ایضا خالق اثر را زیر منگنه پرسشهای خرد و کلان قرار میدهد. «وقتی همه خوابیم» اثر واپسین کارگردان کهنهکار و معتبر سینمای ایران از آفت راس هرم نشستن و خودبزرگبینی مولف کار و کوچک دیدن و ایضا تمسخر و استهزای دیگران رنج فراوان میبرد. این که بخواهیم به جای نقد واقعبینانه مناسبات سینمای بیمار، انتقام و تسویهحساب شخصی را چاشنی کنیم، از انصاف دور است. در این گفتار نقبی به فراز و نشیبهای ساختاری و محتوایی این فیلم زده شده است. حاشیه همانگونه که جزء جداییناپذیر پدیدهای چون فوتبال است، سینما نیز ازآن هم سود برده و هم آسیب دیده است. «وقتی همه خوابیم» زاییده رخدادهای حاشیهای سینماست که سازنده آن به جای نقد مناسبات ناپسند جاری، خود را در جبهه حق قرار داده و مابقی سینما را در جبهه باطل! سازنده اثر، شهرزاد قصهگویی را در فیلمش علم کرده که مانند شخصیتهای تعزیه برای این و آن رجز میخواند و حکم صادر میکند. شهرزاد این فیلم در ردای چکامه چمانی، پرند پایا و ایضا مژده شمسایی (بازیگر) در جناح اولیای این تعزیه جولان میدهد و مابقی که از منظر نگاه بازیگر نویسنده و کارگردان که کاسبکار و ابله، فاقد شعورند در جناح اشقیا قرار داده میشوند. چکامه چمانی به دلیل زنده ماندن در تصادف کذایی شوهرش برای خلاص شدن از زندگی پوچش، یک ایل و تبار را بههم میریزد تا در انتحاری تمسخرگونه و کذایی جلوی سینمایی که آجرهای آن در حال سقوط است، به نوعی تقدس پیدا کند و شهید راه هنر اصیلی شود که فیلمساز مدعی آن است. در پروسه 2 ساعتهای که سازنده فیلم با خشم و عصبانیت به دیگران میتازد، این شهرزاد غصهخوار در ردای دوگانه چکامه چمانی پرند پایا، چنان بر اسب حقیقتجویی و نگاه از بالای خود میتازد که جای تنفس، مکث و تامل سکوت و اظهار نظر برای طیف اشقیا نمیگذارد. چون قاطبه اشقیایی که جلو دوربین فیلمساز رژه میروند، فاقد شعور دانایی و تشخص اجتماعی هستند. فیلمساز کهنهکار وطنی ما که از مریدان استاد تاریخ سینمای داستانپرداز، هیچکاک کبیر هستند و در آثار متعدد خود این ارادت را به اثبات رساندهاند، از یاد بردهاند که اشقیای فیلمهای استاد بزرگ سینما به اندازه اولیای قصهاش صاحب هوش، منزلت و دانش هستند، اولیا و اشقیای آثار هیچکاک در ترازوی داستان همسنگ و متعادل پیش میآیند. بیضایی در لایه بیرونی و پوستهای آثارش در اجرا و ساختار مولفههای دیداری هیچکاک را در چینش نماها بسیار مقبول، گرتهبرداری و اجرا میکند؛ اما به لایه داستانی و محتوایی که نزدیک میشویم بویژه در این فیلم آخر با شهرزاد عصبانی و غصهخواری مواجه میشویم که تمام حسرتها و ناکامیها و نارو خوردنهای فیلمساز پیر ما را مسلسلوار به گوش خلایق میدوزد. شهرزاد قصه وقتی همه خوابیم در فضای سوءتفاهم و ابهامآمیزی که در بدو داستان پرسه میزند، آنقدر نجات شکوندی فلکزده را با اطلاعات فرعی و گولزنک میپیچاند که خودش از گردابی که ساخته به واسطه فیلم دیگری که به این تریلر سنجاق میشود، نجات پیدا میکند. سانس سوم سینما فرهنگ، چند تماشاگر جلوی نگارنده نشستهاند. 20 دقیقه از فیلم گذشته، یکی از صندلی جلو میپرسد: قرار است ما چی بفهمیم؟ دیگری پاسخ میدهد: هیچی، به هر روی تماشاگر دنبال قلابی است که فیلم باید آن را به سوی مخاطب رها کند. جالب است که در همین 20 دقیقه ابتدای فیلم عدهای عطای لقای فیلم را بخشیده از سالن خارج میشوند. وقتی دقیقه 40 فیلمساز با سکانس قهوهخانه، فضای داستان را عوض میکند، تماشاچی از منگی و گیجی این همه ابهام و ایهامی که شکوندی و چمانی در آن بالا و پایین میپرند خلاص میشود و نفسی براحتی میکشد. ایراد اصلی بخش نخست و به نوعی بخش دوم فیلم در این نکته است که همه آدمهای درگیر ماجرا مانند یکدیگر حرف میزنند. با تغییر ردای شهرزاد قصه در بخش دوم در شمایل پرند پایا، مناسبات آدمها در تعزیهای که راه انداختهاند وارد مرحله نوینی میشود. نیرم نیستانی مانند یک تعزیهگردان، گرد صحنه و پیرامون اولیا و اشقیای این بخش داستان میتازد و سرانجام خود یکتنه به منازعه با اشقیای داستان میپردازد. ترکیب میزانسنهای متحرک و قابهای هیچکاکی با اجرای اگزجره و تئاتری آدمهایی که ردای قهرمان و ضد قهرمان را به تن کردهاند فضای نامتجانس و لایتچسبکی را در بخش دوم داستان به وجود آورده که بیشتر باعث تفریح تماشاچی در سالن نمایش میشد. به هر حال، تماشاگر معاصر حق دارد به این عصا قورتدادگی اجرایی و نخنما شده که در سالنهای تئاتر دارای اجر و قرب و منزلت است در سالن سینما بخندد و کف بزند. نکته بامزه نامی است که نویسنده برای قهرمانها و ضد قهرمانهای داستان خود در نظر گرفته است. این خطکشی بین آدمهای بد و خوب قصه در نامگذاری شخصیتها به شکل باسمهای و گلدرشتی مراعات شده است. آدمهای حق به جانب قصه در نامهایی چون نجات شکوندی، مانی اورنگ، چکامه چمانی، پرند پایا، کمند جویبارهای (منشی صحنه و نامزد مانی اورنگ ، نیرم نیستانی (هدایت هاشمی کارگردان تریلر کذایی)، جهانگیر سروش (شوهر پرند پایا ) به مخاطب معرفی میشوند. ضد قهرمانها هم در اسامی: شایان شبرخ (حسام نواب صفوی)، خاطره مقبول (شقایق فراهانی) و اشتهاریان! در محضر قضاوت تماشگران قرار میگیرند. اینگونه نامگذاری برای آدمهای مثبت و منفی و نشانی دادن به تماشاگر برای شیرفهم کردن برخی مسائل در هزاره سوم دیگر تاریخ مصرفش سپری شده و مخاطب هم برای این گونه اسمگذاریها تره هم خرد نمیکند. شما در کدامیک از فیلمهای هیچکاک کبیر دیدهاید که قهرمانها و ضد قهرمانان این گونه رجز بخوانند و پنبه یکدیگر را بزنند. ایجاز و انعطاف اجرایی در تمام فیلمهای هیچکاک قابل لمس است. از روی تصادف و اتفاق آنهایی که در جناح اشقیای «وقتی همه خوابیم» قرار دارند و با شهرزاد قصه کلنجار میروند، خیلی طبیعی و باورپذیرتر رفتار میکنند و درجه غلو و گلدرشتی آنان در مرتبت پایینتری است. در بخش دوم فیلم تمام آدمهای حاضر در منازعاتی که فیلمساز بین هنرمند متعهد و هنرمند کاسبکار راه انداخته به سان عروسکهای خیمهشببازی حرکت داده میشوند. این عروسکها در این پروسه تسویهحساب و انتقامجویی مولف اثر کنار قبری میچرخند و مرثیهسرایی میکنند که مردهای در آن نیست! خیال روی خط خنجر وقتی همه خوابیم مواد و مصالحی را در اختیار ما میگذارد که همزمان میتوان به نقد اثر و موثر آن پرداخت چون در این فیلم بخصوص این دو شاخصه بشدت بههم چسبیدهاند و امکان جداسازی آن نیست. به هر روی، نیکو و پسندیده است که در تجسس و گمانهزنی در زوایا و منافذ فیلم، تحلیلگر فقط به خود اثر بپردازد نه موثر آن...! اما حکایت فیلم آخر فیلمساز کهنهکار وطنی از یک رخداد حاشیهای و معمول و عادی سینما جوانه زده است؛ پدیدهای که هر سال باعث بههم خوردن پروسه تولید فیلم و گاه راهاندازی مجدد آن میشود.
< style="BACKGROUND: red; FLOAT: right; MARGIN: 3px; WIDTH: 5px; HEIGHT: 14px">>فیلمساز مسائلی را پیش میکشد و لبه پرتگاهی را نشان میدهد که خودش اولین نفری است که میخواهد از آن پایین بپرد
مناسبات تهیهکننده با کارگردان، چالشها و منازعات آنان بخشی مهم از فرآیند ساخت فیلم در تمام نقاط دنیاست. این که بخواهیم خود را تافته جدابافته فرض کنیم و بر اوج دانایی و توانمندی قرار بگیریم و قاعدهبازی را مراعات نکنیم و با پیشداوری و پیشفرضهای ذهنی از شرایط و دیگر فعالان در این حرفه تابو و کابوس ترسیم کنیم از انصاف و واقعبینی دور هستیم.
در همین شرایط که بیضایی کار میکند، همنسلان او چون مهرجویی، کیمیایی و فرمانآرا هم در حال فعالیت هستند. مهم این است که فیلمساز کاربلد ما مانند همنسلانش قاعده بازی را رعایت کرده و به نفع فیلم سالم خود تمام کند. فیلمساز صفات و شاخصههایی را با طعنه و تهمت در فیلم به دیگران سنجاق میکند که در اثرش تاثیر بعکس دارد. او پدیده سفارش از بالا و تحمیل هنرپیشه بازاری را در سینمای بیمار در مسیر ساخت فیلم به سخره میگیرد که خود او نیز از همین آفت نیز رنج میبرد. مژده شمسایی همان مسیری را در این سالها در فیلمهای بیضایی طی میکند که خاطره مقبول (شقایق فراهانی) مشابهش را به صورت فانتزی ارائه میدهد. فیلمساز کارکشته ما طی سالهای اخیر در یک خودشیفتگی و ایضا نسبت خانوادگی تمام نقشهای نخست آثارش را به شخصی سپرده که در سابقهاش فقط گریموری چند فیلم پررنگ است. کافی است به کلوزآپها و میزانسنهایی که کارگردان برای بازیگر همسرش در آثارش طراحی کرده در فیلمهای اخیر نظری موشکافانه بیندازیم. تمام شخصیتهای داستان و بازیگران در فیلمهای اخیر کارگردان به نوعی فدا میشوند تا بازیگر نقش اصلی بهتر دیده شود حتی در عکسهایی که سازندگان فیلم در ایام جشنواره به خبرگزاریها دادند، فقط تصویر همسر کارگردان در شمایل بازیگر نقش نخست پررنگ بود. بله! حاشیه جزءلاینفک سینماست و این حواشی جزو ابزاری است که آدمهای متعهد و فرهنگی و ایضا بازاری و کاسبکار به گمان فیلمساز پیر ما از آن بهره میبرند، اما مشکل این است که خود ما در ردای فیلمساز متعهد و منورالفکر از همین حواشی و قواعد زیرکانه بهره ببریم و به دیگران با تهمت و افترای ناجوانمردانه بتازیم و پشت آدمهای قلابی و بدلی داستان خود پنهان شویم و به قول محسن مخملباف مسوولیت را گردن دیگران بیندازیم. فیلمساز کارکشته ما حصاری دور خود کشیده و بر برج عاجی جلوس کرده که هر که با داشتهها و اندیشههای او همسو نباشد، میشود آدمی چون اشتهاریان که فقط خواجه حافظ شیرازی و بچهها نفهمیدند منظور کارگردان کیست؟! خشم و عصبیتی که از جای جای فیلم بیرون میزند، با هیچ متر و مقیاسی قابل پذیرش نیست. تحقیر دیگران و تزریق این موضوع که همه سینمای ایران در حال توطئه و پنبهزنی هستند از این پیرمرد دنیادیده بعید است. اگر فردی از نسل جوان فیلمسازان ما چنین معجونی را در شمایل فیلم جمع و جور میکرد، همه این غفلتها را به حساب جوانی، گرمی و حرارت این نسل میگذاشتیم؛ اما شمشیر از رو کشیدن و ساحت درام را با خنجر خراش دادن و پنهان شدن پشت آدمکهای متظاهری که خیلی برای منزلت و اعتبار منورالفکریشان هندوانه میبرند، حرکتی است که متاسفانه بر ضد اندیشه فیلمساز در نقد مناسبات بیمار عمل میکند. فیلمساز مسائلی را پیش میکشد و لبه پرتگاهی را نشان میدهد که خودش اولین نفری است که میخواهد از آن پایین بپرد. در این که بیضایی تعدادی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را ساخته و در ادبیات نمایشی آثار رفیعی به یادگار گذاشته که چند فرسنگ از فیلمهایش پیش هستند، شکی نیست. اما وقتی همه خوابیم حاصل یک اتفاق و چالش معمولی در مناسبات سینمای ایران است که برای هر فیلمسازی در این وطن میافتد، کارگردان پیر ما به جای این که تمام مشکلات را گردن دیگران بیندازد ایکاش واقعبینانه مینگریست که مشکل خودش کجاست؟ او با ساختن این فیلم بیشتر جا خالی داده و میدان را برای دیگران باز کرده که به او بتازند. به هر روی، قرار نیست همیشه فیلمسازان معتبر ما فیلم مطلوب بسازند. در پرونده کاری کارگردانهای طراز اول دنیا نیز آثار متوسط و ضعیف فراوان است. کافی است به آثار ضعیف و رنگ به رنگ هیچکاک، ولز، فرد زینهمان و دیگر غولهای تاریخ سینما نظری دوباره بیندازیم. اما نکته مهم این است این فیلمسازان معتبر تاریخ سینما هیچگاه برای انتقامجویی و تسویهحساب شخصی، اعتبار و منزلت خود را زیر سوال نبردهاند...! علی احسانی |
|